حرف حساب اسکورسیزی درباره فیلم های مارول چیست؟
به گزارش وبلاگ محتوا، حرف های جنجالی اسکورسیزی درباره فیلم های مارول واکنش های زیادی به دنبال داشت. حرف اسکورسیزی چیست که تا این حد سر و صدا راه انداخته است؟ با یک مقدمه درباره اوضاع سینما سراغ رویکرد مارتین اسکورسیزی می رویم.
آیا سینما در حال مرگ است؟ بستگی دارد از چه کسی بپرسید. اما مسأله ای وجود دارد که هر کسی با شما درباره اش موافقت خواهد کرد. همه چیز در حال تغییر است. چیزهای مختلفی در صنعت سینما طی ده سال پیش تغییر کرده اند اما شتاب این تغییر در دو سال اخیر افزایش چشمگیری داشته. در دهه های اخیر آثار مربوط به فرنچایزهای بزرگ هر چند سال یک بار ساخته می شدند اما اگر به چند سال گذشته نگاهی بیاندازید متوجه خواهید شد که حالا در تمام طول سال فرنچایزها بر سینما سلطنت می کنند. کمپانی های اعظم رسانه ای متوجه شدند ساختن آثاری که با فیلم های پیش تر ساخته شده ارتباط دارند سود اقتصادی بسیار بیشتری از آثار اورژینال کسب خواهد کرد، به همین خاطر همه جا پر شده از ادامه ها، بازسازی ها و بازآفرینی های مختلف.
در حالی که فروش بلیط سینماها کاهش پیدا می کرد پخش کننده های آنلاین بازار را قبضه کردند. فقط نگاهی به افزایش سهام نتفلیکس در ده سال اخیر بیندازید. پخش کننده های آنلاین با وجود اینکه در مواقعی تسلیم شکل نمایش و پخش سنتی سینما شدند و تعدادی از آثارشان را برای بررسی در آکادمی اسکار در سالن نمایش دادند اما به نظر می رسد در نهایت برنده بازی بودند. حالا هر کمپانی فیلم ساز بزرگی، با اضطرار و عجله ای غیر قابل وصف سامانه پخش آنلاین خودش را معرفی کرده . کار حتی از اچ بی و مکس یا دیزنی پلاس هم گذشته، کمپانی که پیش تر آیفون و مک بوک می ساخت حالا سریال های اسپیلبرگ و جی جی آبرامز و فیلم های برادران روسو را تولید و پخش می کند.
خطی که پیش تر بین تلویزیون و سینما وجود داشت حالا بیش از هر زمان دیگری کم رنگ شده. فیلم های سینمایی شباهت بساری با سریال های تلویزیونی پیدا کرده اند. داستان های طولانی، با کاراکترهایی که در قسمت هایی متعدد حضور دارند؛ مثل آثار ابرقهرمانی جهان های سینمایی دی سی و مارول. بسکمک از سریال ها بیشتر شبیه فیلم های طولانی مدتی شده اند که در تکه های کوچکتر پخش می شوند؛ مانند چیزهای عجیب. طوری که ما این رسانه ها را مصرف می کنیم هم تغییر کرده؛ پیش از این فقط سینما و تلویزیون وجود داشت که دو نوع مختلف از عرضه و تماشا چیزها را ارائه می داد اما امروز سینما، تلویزیون، تبلت، آیفون و لپتاپ وجود دارد.
در بین همه این تغییرات پاندمی رخ داد. سینما ها تعطیل شدند و نمایش بسکمک از فیلم های گران قیمت کمپانی های بزرگ در حالی عقب افتاد که نتفلیکس کار معمولی اش را انجام می داد و ارزشش زیاد می شد . در پایان و در اواخر سال تنها فیلمی که برادران وارنر جرأت کرد در سنیما به نمایش در آورد باخت (تنت) و در نهایت اعلام شد از این پس فیلم های سینمایی سال 2021 این کمپانی به طور هم زمان در سینماها و اچ بی او مکس، شبکه پخش آنلاین، پخش خواهد شد. تصمیمی که بدون توجه به خوب یا بد بودنش تأثیری تاریخی روی صنعت فیلم سازی خواهد گذاشت. این عمل فیلم سازهای بسکمک مانند دنی ویلنو و کریستوفر نولان را عصبانی کرد تا جایی که باعث شد ارتباط چندین ساله کریستوفر نولان با برادران وارنر تیره و تار شود.
در بین تمامی این اتفاقات کوچک و بزرگ مارتین اسکورسیزی ایستاده است؛ کارگردان 78 ساله ای که نزدیک به نیمی از سن سینما را زنده بوده. بیست وچهار فیلم در کارنامه دارد، تا جایی که توانسته مستند ساخته و در این سال ها به هیچ وجه در مقابل پیشرفت های تکنولوژی صنعت سینما مقاومتی نشان نداده. از دوربین های دیجیتال گرفته تا استفاده از سی جی آی، از ساخت سریال برای تلویزیون تا تازه ترین فیلمش که روی نتفلیکس پخش شد، نمی توانید برچسب متعصب یا کسی که قصد تغییر ندارد به او بزنید. اما با این وجود آن چه که اسکوریزی به شدت عاشقش است، چیزی که او سینما می خواند در خطر انقراض است.
هشت و نیم فلینی فیلم حیرت انگیزی است. دوربین در فیلم به شکلی مداوم میان واقعیت، رویا و تصویرسازی های سمبلی سرک می کشد. پلانی را به یاد بیاورید که پرسپکتیو نما از اول شخص آغاز می شود و بدون قطع شدن، به سوم شخص تغییر می کند. هشت و نیم اثری است که قدرت قصه گویی اش از روش حرکت دوربین، تدوین و آراییدن زبان بصری اش قابل تمیز نیست. می شود تصور کرد که دیدنش در آن زمان در اواسط دهه شصت چه تجربه ای بوده؛ به سینما رفتن و تماشایش در کنار بقیه، در حالی که هیچ کدام از افراد نمی دانند فیلمی که تماشا می کنند از مؤثرترین فیلم های هنری تاریخ سینما خواهد بود. فقط صحبت ها و بحث ها درباره فیلم را بعد از تماشای فیلم در دهه شصت جلوی سینما تصور کنید. اینکه صندلی فیلم کجا است و اصلا خود فیلم چه معنایی می تواند داشته باشد.
اسکورسیزی این شوق را با مقاله ای در مجله هارپر وصف می کند؛ نام مقاله استاد، فدریکو فلینی و جادوی از دست رفته سینما است. او در این مقاله نگرانی هایش را به شکلی گسترده توضیح می دهد. نگرانی از اینکه سینمایی که او می شناخته و عاشقش بوده در شرف انقراض است. اسکورسیزی چند وقتی است که در این باره صحبت می کند. اظهار نظر او درباره فیلم های ابرقهرمانی بخشی از همین نگرانی ها است. او می گوید که فیلم های ابرقهرمانی سینما نیستد. طبق گفته اش این فیلم ها بیشتر تِم نزدیک به پارک های تفریحی دارند؛ پارک هایی مثل دیزنی لند. او در این مقاله گسترده تر و عمیق تر این بحث را طرح می کند. اسکورسیزی توضیح می دهد که چطور ساز و کارشبکه های پخش آنلاین طریقه مصرف فیلم و حتی فکر کردنمان نسبت به آن را تغییر داده. اما برای فهمیدن اینکه آیا اسکورسیزی درست می گوید یا نه در ابتدای امر باید متوجه شویم چیزی که او نامش را سینما می گذارد دقیقا چیست.
قبل از پرداختن به این مبحث این نکته را باید در نظر بگیریم که اظهار نظر اسکورسیزی فقط یک نظر شخصی نیست، بلکه در لایه های زیرین آن دیالوگ وسیع تر و عمیق تری وجود دارد. دیالوگی درباره فرم هنری سینما، تأثیر آن روی فرهنگ، چگونگی تغییر این هنر و در نهایت ترسیم آینده این فرم هنری.
مصاحبه کننده: به تازگی بحث درباره جوکر بسیار زیاد شده، اثری که کاملا تحت تأثیر سینمای تو است. آیا آن را هم نزدیک به یک پارک تفریحی می بینی؟
مارتین اسکورسیزی: نمی دانم. در این باره مطمئن نیستم. من فیلم را به خوبی می شناسم، تاد (تاد فیلیپس کارگردان جوکر) را هم به خوبی می شناسم. سؤالت سؤال جالبی است.
اسکورسیزی نمی گوید سینما بهتر از فیلم های ابرقهرمانی است، بلکه فقط می گوید سینما فرم هنری مشخصی است، در صورتی که مارول ممکن است شکلی تازه از هنر را کنندگی کند که استعداد و مهارت زیادی برای ساختنش لازم است و صد البته لذت بردن از تماشایش هم هیچ ایرادی ندارد، اما برای اسکورسیزی با سینما متفاوت است. هر چقدر هم اصرار شود که علت این تفاوت قضاوت در کیفیت آثار نیست باز هم طرفداران مارول یا فرنچایزهای بزرگ تصور می کنند به آن ها اهانت شده. علت این مسأله هم مشخص است؛ بیان این مسأله آن طور که به نظر می سد ساده نیست.
گرتا گرویگ در میز گرد کارگردانان هالیوود ریپورتر در حالی که اسکورسیزی حرف هایش را در باب تعریف سینما تأیید می کند: از نمای ابتدایی متوجه می شوید که با یک مؤلف طرف هستید و می دانید که با یک اثر شخصی روبرو اید. می توانید چنین چیزی را حس کنید. درونتان جریان پیدا می کند. هر لحظه، هر نما، بازی بازیگران، تمام تکه های فیلم چنین چیزی را تکرار می کنند. نمی توانید نادیده اش بگیرید. من شکل بهتری برای توضیح دادنش ندارم. وقتی آن را می بینید می توانید تشخیصش دهید.
نکته اصلی این است که توضیح دادن چنین چیزی بسیار سخت تر از نشان دادنش است. مسأله فقط درباره فیلم درام و اکشن نیست. طوری که اسکورسیزی سینما را تعریف می کند ارتباط مستقیم با قصد مؤلف و استفاده از فرم سینما به شکلی خاص دارد. فیلمی وجود دارد که می تواند ما را در فهم اینکه اسکورسیزی دقیقا نگران چیست و چرا فیلم های ابرقهرمانی را از سینما تمیز می دهد کمک کند و آن فیلم جوکر است. جوکر فیلمی است که در بسکمک از جنبه ها روی شانه آثار خود اسکورسیزی می ایستد. فیلمی که اسکورسیزی تا یک قدمی ساختش هم پیش رفته بود اما در نهایت صندلی گارگردانی را به کس دیگری واگذار کرد.
اسکورسیزی در ادامه پاسخ به سؤالی که در بالا به آن اشاره کردیم این طور توضیح می دهد: فیلم نامه را به خوبی می شناسم. انرژی بسیار خوبی دارد و واکین درخشان است. فیلم جنبه های عالی زیادی دارد. با کار درخشانی طرفیم. اما برای من درباره خلق کاراکتری که در قدم بعدی تبدیل به یک کاراکتر کمیک بوکی می شود مطمئنم نیستم.
اسکورسیزی این نکته را گوشزد می کند که جوکر با دیگر فیلم های ابرقهرمانی متفاوت است. اما به شکلی این مسأله را مطرح می کند که انگار اگر درباره یک کاراکتر کمیک بوکی فیلم بسازد خط قرمزش را رد کرده است.
اسکورسیزی: این کار باعث می شود کاراکتر در قلمروی خاصی گسترش و ادامه پیدا کند. این باعث نمی شود به آن بگویی هنر بد. می تواند چنین چیزی باشد اما برای من این طور نیست. این همان نکته ای است که فیلم را برای اسکورسیزی تغییر می دهد. فهیدن این مسأله معنای فهم نگرانی اش است. اگر به پنجاه فیلم پر فروش ده سال گذشته نگاهی بیندازید متوجه می شوید که فقط سه فیلم از بین این پنجاه فیلم بازسازی، ادامه یا بخشی از یک فرنچایز بزرگتر نیستند؛ زوتوپیا، زندگی مخفی حیوانات و بوهمین رپسودی. باقی 47 فیلم این فهرست هیچ کدام آثاری خودبسنده نیستند بلکه همه ا شان بخشی از فرنچایزهای میلیون و بیلیون دلاری گسترده اند که حتی فقط به سینما هم محدود نمی شوند بلکه به عنوان برندهای سرگرمی دارای محصولات مختلف از جمله پارک های تفریحی هم هستند.
اسکورسیزی در میزگرد کارگردانان هالیوود ریپورتر می گوید: در ابتدای دهه هفتاد شاهد چنین اتفاق هایی در هالیوود بودم. مدیران استودیویی درباره این صحبت می کردند که می خواهند در این صنعت یک دیزنی ورلد (جهان دیزنی) داشته باشند. برای اسکورسیزی ارتباطی که یک فیلم با پروژه سرگرمی، اقتصادی، تبلیغاتی بزرگتری دارد فیلم را در ذات تغییر می دهد. اسکورسیزی: به تور استودیو بروید. سوار سفر تفریحی یک شهربازی شوید. چرا یک فیلم وسط این پارک تفریحی قرار ندهیم. چرا پارک تفریحی را بخشی از این تجربه نکنیم. او درست می گوید شما نمی توانید این فیلم ها را از صندلی واقعی اشان که پروژه های تجاری اقتصادی بزرگ است جدا کنید. تاد فیلپس درباره تجربه اش برای ساخت جوکر این طور توضیح می دهد: شاید امروز با توجه به موفقیت تجاری فیلم این داستان عجیب به نظر برسد. اما ما دوران بسیار سختی را سپری کردیم. نزدیک به دو سال طول کشید تا چراغ سبز ساخت جوکر را بگیریم. ایمیلی را درباره این مسأله دیدم که در آن نوشته بود آیا تاد فیلیپس متوجه هست که ما در فروشگاه ها پیژامه های جوکر می فروشیم؟ آن زمان با این سؤال روبرو می شوی که آیا پیژامه اولویت بالاتری از فیلم دارد؟
اسکورسیزی در سی ویکمین دوره فستیوال بین المللی فیلم پالم اسپرینگز این مسأله را توضیح می دهد: ممکن است مقیاس ساخت فیلم ها را به سمتی کج کرده باشیم که راه پیش رویمان ما را از خلق تجربه خلاقانه و ساخت فیلم به عنوان فرمی هنری دور کند.
اسکورسیزی در میز گرد هالیوود ریپورتر صحبتی مطرح می کند که انگار توضیح حرف های بالا است: اینکه حس تجربه سینما نزدیک به تجربه یک پارک تفریحی است همیشه وجود داشته و اصلا چیز بدی نیست. ما خودمان عاشق این بودیم که به شهر بازی برویم اما امروز اگر شما یک شهربازی داشته باشید یک فیلم هم دارید.
اسکورسیزی باور ندارد که فیلم های بزرگ نباید ساخته شوند اما آنچه که برایش اهمیت دارد این است که در میان همه این آثار غول پیکر و فرنچایزهای چند بعدی، جایی برای روایت های هنرمندانه هم وجود دارد که بیرون از پروژه ی بنگاه های اقتصادی قرار می گیرد. قصه گویی به نحوی که نیاز به محصول یا محصولات دیگری برای تکمیل خود نباشد ارزش دارد. اسکورسیزی در مجله هارپر به جای اینکه وقتش را صرف توضیح دادن آنچه که سینما نیست کند برعکس در حال بیان آن چیزی است که باور دارد سینما است و این کار را با یک مثال انجام می دهد. او در این مقاله این طور می نویسد:می توانید چیزهای زیادی درباره فیلم های فلینی بگویید. اما نکته بی چون و چرایی درباره آن ها وجود دارد؛ آن ها سینما هستند. آثار فلینی در فرم هنری قدم های بسکمک برمی دارند.
پس وقتی اسکورسیزی می گوید سینما در واقع درباره نوع خاصی از سینما صحبت می کند. اما در تعریف اسکورسیزی فاکتور پیچیده کننده دیگری هم وجود دارد. اسکورسیزی درباره تجربه خاص تماشای فیلم در سالن سینما هم صحبت می کند. برای اسکورسیزی طوری که یک فیلم مصرف می شود و قرار است مصرف شود بخشی از تعریف سینما است. اگر بخواهیم خلاصه اش کنیم برای اسکورسیزی سینما یک نوع تجربه است، تجربه بیرون رفتن از خانه و رفتن به مکانی که در آنجا می توانید با افراد دیگر فیلم تماشا کنید؛ فیلمی که تماشا می کنید بخشی از یک پروژه تبلیغاتی که توسط یک بنگاه بزرگ تولید شده نیست. فیلم بر اساس کاراکترها و موادی که پیش تر ساخته شده نیست بلکه او آن را به عنوان اثری با داستانی یکه و خودبسنده می بیند که به نحو خاصی با سنت سینما، فرم سینما و زبان سینما به سینما ساخته و بیان شده.
در نقطه مقابل هم نکاتی وجود دارد. اگر به هنر تصاویر متحرک و داستان های ژرف و منحصربه فردی که با این تصاویر گفته می شود علاقه مند باشید، جدا از نحوه خاص تماشای فیلم، یعنی تماشا در سالن سینما، احتمالا زمان حال بهترین زمانی است که یک نفر می تواند زنده باشد. امروز عملا برای هر کسی که به تاریخ هنر سینما علاقه مند است ممکن است به تعداد غیر قابل باوری از این آثار دسترسی داشته باشد، بیش از آنکه حتی عمرش اجازه دهد تماشایشان کند. زمانی که اسکورسیزی هشت و نیم را تماشا می کرد حتی پیش از رواج ویدیوهای خانگی بود، در آن زمان شما عموما برای تماشای فیلم وابسته به سینمای شهر یا محله اتان بودید. بخش قابل توجهی از تاریخ سینما به طور کلی از دسترس شما خارج بود. این روزها با عضویت در چند شبکه پخش آنلاین می توانید به بخشی از سینما دسترسی داشته باشید که در آن زمان امکان دسترسی اش وجود نداشت.
همان تکنولوژی که دارد سینما را می کشد این اتفاق را هم ممکن کرده. بله بسیار غم انگیز است که به اندازه اسکورسیزی تجربیات مترقی در سالن سینما نخواهید داشت اما از طرف دیگر دسترسی غیر قابل قیاسی به جهان سینما دارید. البته نکته ای منفی هم در اینجا وجود دارد. تأثیر فرهنگی تصاویر متحرک، به طور کل تلویزیون، فیلم، یوتیوب و تیک تاک بسیار زیاد است. چالش سینمای مارتین اسکورسیزی فقط این نیست که نسبت به فیلم های سبک مارول متفاوت باشد بلکه این است که بتواند نسبت به هر محتوایی در قلمرو تصاویر متحرک متفاوت باشد. در جهان گسترده محتوا ها ما توسط سیلابی از تصاویر متحرک محاصره شده ایم. سیلابی که فرار از تأثیرش بر زبان فرهنگی امان قابل گریز نیست.
فیلم هشت و نیمِ فلینی، فیلمی چهار ساعته است که در سینما به نمایش درنیامده؛ سریالی نود دقیقه ای، وب سریالی که حالا یک سریال تلویزیونی است، فیلمی مستقل، یک بلاک باستر و حتی ویدیویی که دوستتان حین پیک نیک از خودش می گیرد و برایتان می فرستد. همه اش داخل سطلی قرار می گیرد که به آن محتوا می گویند. مت زولر سایتس منتقد سینما در مقاله ای به این مسأله می پردازد: محتوا به بخشی از سرگرمی که به گونه های مختلفی قابل ارائه است اشاره دارد؛ و این محتوا کمتر بر اساس داستان، کاراکترها، منبع اقتباس و حتی مدیوم ارائه شونده تعریف می شود، بلکه تعریفش بر اساس هویت برندش است. مانند مارول یا شرکت مادرش دیزنی. این محتوا توانایی این را دارد که باعث شود صدها میلیون نفر با هم درباره اش صحبت کنند. تقلیل دادن همه تصاویر متحرک به محتوا به معنای این است که ارزش گذاری آن محتوا فقط به خاطر کمپانی های سرویس دهنده این محتوا است.
اسکورسیزی می گوید: سینماروها امروز بیشتر فیلم بین شده اند. بیشتر تماشای فیلم عموما در خانه اتفاق می افتد. این روزها دیگر این طور است. به همین خاطر احساس می کنم همه چیز بیشتر و بیشتر اهمیت به سمت تجربه مصرف کننده پیش می رود. فیلم ها را قصابی می کنند و به گروه های مصرفی می فرستند بدون اینکه حتی برای لحظه ای نفش کشیدن اجازه تنفس بدهند.
این روش بیننده را از شرکت کننده ای در یک بیان هنرمندانه به مصرف کننده ای منفعل و سرگرمی را به یک کالا تبدیل می کند. اگر شما طرفدار فیلم هستید یا می خواهید یک فیلم ساز، قصه گو، منتقد یا اصلا اگر شما فقط فردی باشید که چیزهای زیادی تماشا می کنید این نکته برایتان بسیار مهم خواهد بود. در این سطل بزرگ محتوا روش های متفاوت و منحصربه فرد هنرمندانه را برای به راحتی می تواند گم شود. ممکن است اهمیت این تمایزها را به این اندازه نبینید اما سنتی که در آن تصاویری دستکاری شده وجود دارند، چیزی که به آن فرم فیلم می گوییم، مبنای گرامر بصری بسیار بسیار مهمی است که بخشی از تمام چیزهایی که در روز تماشا می کنیم است. زبان بصری ای که بر ما تأثیر می گذارد و با این حال به ندرت وجودش را متوجه هستیم.
ما در مدرسه گرامر، ادبیات و دیکته تدریس می کنیم در صورتی یک انسان به طور میانگین زمان بیشتری را صرف تماشای تصاویر متحرک می کند تا اینکه بخواند یا بنویسد. این ایده که ادبیات بصری چیزی است که حتی ارزش توجه و دانسته و فهمیده شدن را داشته باشد به خودی خود پرادعا و متظاهر است دیگر چه برسد اینکه به شکلی عمده تدریس شود. این نکته را در ذهن داشته باشید که این حرف ها به هیچ وجه به این معنا نیست که چیزی باید شما را از لذت بردن از سرگرمی محدود کند. تمام این صحبت ها دعوتی است به درک بهتر زبان بصری ای که همان سرگرمی که تماشا می کنید را ساخته، چیزی که می تواند زندگیتان را بهتر و غنی تر کند و حتی قدردانیتان از آن سرگرمی را افزایش دهد. این شناخت می تواند درک بهتری از داستانی که در حال مصرفش هستید بهتان بدهد اما برای این مطالعه و تدریس این زبان ابتدا باید تجربه سینما را حفظ کنیم.
از بین عاشقان سینما تعداد بسیار کمی واقعا از فرصت استفاده می کنند تا در تاریخ و مدیوم این سینما جستجو کنند. علتش هم این است که آثار عالی و درخشان در همان سطل قرار دارند و غیر قابل تشخیص اند در کنار دیگر چیزهایی که است که نامش را محتوا می گذارند. سینمای درخشان، تلویزیون درخشان، حتی بهترین ویدیوهای یوتیوب آن هایی هستند که که قرار نیست فقط وقتتان را بگیرد، بلکه طوری که جهان را نگاه می کنید شکل می دهند، پیش پیش زمینه هایتان را دچار چالش می کنند و تجربیات تازه بهتان نشان می دهند. اما در سیل محتوایی پیشنهاد شده به شما به خاطر الگوریتی که می داند چطور حواس شما را به خود معطوف کند گم می شوید.
مانند آن 47 فیلم از پنجاه فیلم پرفروش دهه اخیر عموم چیززهایی که روی شبکه پخش آنلاین قرار گرفته است با توجه به قابلیت اقتصادی و تبلیغاتی تعریف می شود و چنین جایی محیط مناسبی برای ساخت و پرداخت هنر خلاقانه نیست. دلیل اینکه بازسازی ها و ادامه ها و اسپین آف ها از نظر تبلیغاتی قابلیت بیشتری دارد این است که آن ها شرطبندی هایی بدون ریسکی اند. سرمایه گذارها می دانند که این آثار مخاطبانی از پیش ساخته شده دارند و برای تماشای این فیلم ها پول پرداخت خواهد کرد. چیزی که از نظر اقتصادی ایمن است عملا همان چیزی است که قبلا جواب داده اما هنر خوب چیزی است که به ریسک نیاز دارد، هنجارها را به چالش می کشد و مرزهای مدیوم هنری را گسترش می دهد.
اگر منظره ای را بسازیم که تنها محتوای ایمن و بدون ریسک را تشویق و ترویج کند خودمان را از دسترسی به هنری پیشرو، خلاقانه و اورژینال و منحصربه فرد محروم خواهیم کرد. نمی شود از آینده مطمئن بود. سرویس های پخش آنلاین می توانند به بازاری برای آثار متوسط و قابل پیشبینی تبدیل شوند یا در نهایت شاید بتوانند سرمایه احیای یک مدیوم هنری را بدهند، مدیوم هنری ای با موج ها و نهضت های تازه. شاید هر دوی این اتفاقات بیفتد. سینما ممکن است به طور کامل از سالن ها بیرون کشیده شود در حالی که فرنچایزهای غول پیکر تنها آثاری باشند که بر روی پرده باقی میمانند یا شاید به سالن های سینمای هنری تقلیل پیدا کند اما سینمای منحصربه فرد هنری و خلاقانه هنوز قابل دسترسی است اگر بدانید که کجا باید دنبالش بگیردید.
اگر سنت های سینما حفظ شده به خاطر این است که افرادی مثل شما قصد دارند ارزشش را ببینند و جستجو کنند. که ارزش سینما چیست. سینما هر چند می تواند سرگرم کننده باشد اما قرار نیست فقط برای دو ساعت سرگرمتان کند. سینما نقطه نظرهای تازه ای بهتان ارائه می دهد و روزنه ای از آینده یا گذشته را نشانتان می دهد. مجبورتان خواهد کرد خودتان را ارزیابی کنید در زندگی تامل کنید. و در نهایت چگونگی نگاهتان به تمام تصاویر متحرک دیگر را بازسازی می کند.
مارتین اسکورسیزی در نهایت اضافه می کند: من می دانم کار ما تغییر کرده. صنعت تغییر کرده و همه چیز در همه زمان ها در حال تغییر است. این را دیگر همه می دانند. حالا همه چیز قابل دسترس است. شما هر زمانی که اراده کنید هر چیزی که دلتان بخواهد را می توانید ببینید و این مسؤولیتی بزرگ روی دوش می گذارد. هر فرد فیلم سازی بیش از تعداد جایزه هایی که برده مقداری پولی که فیلم هایش در اورده است. و هر فرد بیننده ای که تو هستی بیشتر، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که درباره اش جمع آوری شده.
منبع: Thomas Flight
منبع: دیجیکالا مگ